از ازل تا به ابد سر میخوردم

                                  دور گردنم پلاکی بسته بودند

                                                  شکل کتاب

                                                  از میانش نور میریخت

                                                  جلدش رد انگشتم بود
                                                 و نامش "پذیرفتم"

 راه یکسان بود

سراشیبی و تند

خسته شدم

زیر لب می گفتم

چه کسی این ظلم را بر من بنمود؟

و چرا هایی چند به خدا!

نور از کتاب ریخت و به رویم پاشید

دست کندم از دیوار زمان

نشستم به تماشای مسیر

به گشودن کتاب

تماشای خاطره ها

پذیرفتن سرعت عمر

تندی شیب

و گهی کندی و تاریکی
من پذیرفتم...


اتفاق های زیادی توی زندگیمون می افته، خوب، بد، روزمره و هر کدوم حسی رو به ما منتقل می کنن گاهی شاد، غمگین و بی احساس و حتی گاهی  یه اتفاق دردآور میتونه فاجعه تلقی بشه و امید رو از آدم بگیره!

درسته که منم یکی مثل همه ام و اتفاق ها روم بی تاثیر نیستن ولی حقیقت رو بذارین صادقانه اعتراف کنم، برخورد ما هیچ ربطی به اتفاق های اطرافمون نداره! من نوعی حق ندارم بگم چون این فاجعه رخ داد، من 60تا قرص ریختم تو یه بطری و با سه تا قاشق شکر قورتشون دادم! (فقط جنبه ی مثال داره)

میدونین چی میگم!؟

راستش حقیقت اینه که من و شما و همه یه قدرت برتری داریم که زندگی و دنیامون رو مدیریت میکنه (بعضیا که منکرش میشن، میتونن وقتی دلشون کاملا گرفته و از همه چی خستن تمام تلاششون رو بکنن که بدون امید به قدرتش فقط یه دم دیگه اکسیژن بگیرن!)

اون مدیریت میکنه و من و شما فقط بنده ایم! خلق شدیم! منظورم این نیست که حس اسباب بازی بودن بهتون دست بده! اون بهترین خالقه و بندگی براش بهترین بندگیه! اون بهترین مدیر، بخشنده ترین، مهربون ترین و دلسوز ترین خالقه! هیچی برای بندگی ازمون نمیخواد جز اینکه باورش کنیم!

ولی من به عنوان یه بنده ی خطا کار مدتی بود یه سره میگفتم: "مگه چیکارت کرده بودم که بام اینجوری کردی؟" یا "من بچه ناتنیت بودم که همش جلوم ایستادی؟" و "من که جز تو به کسی دل نبسته بودم ، چرا تو بام اینجوری کردی؟" .... الهی العفو

اون مدیریت میکنه و همه چی رو دقیقا کنار هم میچینه، فقط باید باورش داشته باشیم! باورش که داشته باشیم صبر و امید خود به خود میان...


پس نویس:

- الهه باز می گردد.

- امشب اتفاقی افتاد که باورش برام سخت بود، خیلی قشنگ همه چی رو مدیریت کرده بود خدا! ممنونتم خدای خوبم ببخش که باورم اینقدر ضعیف بود...

- بهترین تغییر که حضورش میتونه تو زندگیتون آرامش رو هدیه بیاره اینه : آنچه رخ میده رو بپذیرین و به قدرت مدیریتش باور داشته باشید.

- او را باور کنید.

- باز هم باورش کنید.

- پذیرش بزرگترین سلاحه/صلاحه انسان جلوی بدتازی های زمانه است.

- پذیرشتان را قوی کنین و سلاحتان را هرروز بهبود ببخشید و پیشرفته تر کنید.

- قوی بمانید.