دو قدمی ات می ایستم

نگران پی دلم می گردم

کجا پنهانش کردی؟

کوله بارت هم نیست!

به چشمانت زل می زنم

بغض آسمان می شکند

 می روی و چترت نیست!

اشکانم می چکد...

*************************************************************

بهار 10-12 روزه تو مشهد شروع شده، باروناش، ابراش، گلاش و ... اما تقویم میگه هنوز چند ساعتی مونده!

بهار 94 خیلی جالب بود راس سال تحویل تو ازدحام  وحشتناک نزدیک حرم گیر افتاده بودیم و ساعتم خواب مونده بود! نمیدونم چش شد که دقیقا لحظه ی سال تحویل درست شد!

نمیدونم شبای قدر پارسالم چطور بود که توی 94 سرنوشت پر نشیبی برام رقم خورد! اولاش عالی بود واقعا عالی(خداروشکر).... اما از اوایل خرداد همه چی بهم ریخت تو ماه رمضون پر درد شدم و مهر تیر خلاص بم اصابت کرد! علتی که از کمای مهر بیرون اومدم، آذر بود که مثل یه شوک بم جون دوباره داد! بهمن و اسفند پر هیجان و سخت  سپری شد...(استرس هاس شبانه و کمبود خواب و فشار پیش بردن 4 شغل همزمان!)

از همه بدتر اثر فشار عصبی روی سلامتیم بود که چیزایی رو تجربه کردم که تو کل عمرم شاید تجربه نشه! آسم عصبی ای که بعضی اوقات بدجور از پا درم میاورد! درد قلب وحشتناک که دو سه ماهی بم فشار آورد تا بالاخره آمپول ها اثر کرد و خداروشکر الآن خیلی بهترم.

ولی همه ی اینا چیزی نیست بجز همون تیر خلاص! تیر خلاص ردی روی قلبم، وجودم و حتی آینده ام گذاشت که تا آخر عمر میتونه دردش بمونه و زخمش تازه بشه!

میدونین قسمت قشنگ سال 94 واسه من چیه؟

اینکه همه ی اون بدی ها توی 94 دفن شدن و ادامه شون به 95 نرسید! این خودش نعمت بزرگیه...
امسال چندتا درس بزرگ گرفتم:

- قبل اعتماد کردن، یادم باشه که هیچ چیز اونجور که به نظر میرسه نیست؛ پس روی تصورات حساب دائمی باز نکنم.

- هیچ کسی نیست که من براش اونقدری که برای خودم مهم ام، مهم باشم پس نمیشه از آدما انتظار بیشتری داشت. ضمنا خونواده هم از این قاعده مستثنی نیستن.

- سلامتی یعنی شکوه یعنی آرامش یعنی قدرت!

- اولویت با خداست و بعد رشد خودم و بس.

- هر دوره ای پر از تجربه است و تجربه یعنی هیجان! هیجان هم یعنی زندگی! باید دووم آورد. (همون قضیه شمع روشن و باد)

سال 95 برای من واقعا یه زمان جدیده! تصمیم های قشنگی دارم امیدوارم عملی بشن (بیاین برای رسیدن همه به آرزوهاشون دعا کنیم)

سال 95 برام نقره ای، سبز مغز پسته ای و بنفش کم حاله!